lundi 12 mars 2018

سیاوش در آتش جشن چهارشنبه سوری بروایت سیاوش اوستا


جشن چهاشنبه سوری بروایت سیاوش اوستا
مهربان یاران گرامی با درود فراوان و مهر بسیار
باها دیده شده است که نوشته های سیاوش اوستا را دوستان گرامی بطور خلاصه و قیچی شده و نا کامل و حتی بی نان و بی ذکر منبع منتشر کرده اند
از جمله همین فلسفه چهارشنبه سوری که در اصلی مصاحبه ای بود با سرکار خانم ملک محمدی و برنامه رادیوی ملی ایران راه شب و همزمان در نشریه نیمروز چاپ لندن به پاسخوری شادروان استاد پرویز اصفهانی منتشر و بعدها بطور گسترده ای در سراسر جهان منتشر سد
بتازگی متوجه شدیم که ویدیوی این برنامه در یوتوب دچار اشکال شده است و خود مطلب بطور منقطع و ناکامل و بدون ذکر نام نویسنده منتشر شده است که در اینگونه تلاشهای نامهربانانه و نا آگاهانه بخشهای اصلی و از جمله سروده های پیروز پارسی یعنی حکیم ابوالقاسم فردوسی حذه شده است
اینک روایت کامل چهارشنبه سوری بروایت سیاوش اوستا که در گفتگو با سرکار خانم ملک محمد سالها پیش انجام و منتشر شده است بشما پیشکش میشود

که پس از اجرای این برنامه تنی چند از مهربان یاران رادیو تهران پاکسازی و اخراج شدند
چهارشنبه‌ سوری به روایت استاد سیاوش اوستا
سور به معناى میهمانى و جشن مى‌باشد و امّا چرا چهارشنبه سورى و چرا آتش برافروختن و چرا از روى آتش پریدن؟ براساس سروده‌هاى پیروز پارسى، حکیم فردوسى، سیاوش فرزند کاووس شاه در هفت سالگى مادر را از دست مى‌دهد. پادشاه همسر دیگر را برمى‌گزیند، سودابه که زنى زیبا و هوسباز بود عاشق سیاوش مى‌شود:
یکى روز کاووس کى با پسر
نشسته که سودابه آمد ز در
زنـاگـاه روى سیاوش بدید
پراندیشه گشت و دلش بردمید
زعشق رخ او قرارش نماند
همه مهر اندر دل آتش نشاند
سودابه در اندیشه بود تا به گونه‌ئی سیاوش را به کاخ خویش بکشاند، دختر زیبا و جوان خود را بهانه حضور سیاوش کرده و او را فرا خواند:
که باید که رنجه کنى پاى خویش
نمائى مرا سرو بالاى خویش
بیاراسته خویش چون نوبهار
بگردش هم از ماهرویان هزار
آنگاه که سودابه سیاوش را در کاخ خویش یافت به او گفت:
هر آنکس که از دور بیند تورا
شود بیهش و برگزیند تورا
زمن هر چه خواهى، همه کام تو
بر آرم ، نپیچم سر از دام تو
من اینک به پیش تو افتاده‌ام
تن و جان شیرین ترا داده‌ام
سودابه پس از این که از مهر و عشق خود به سیاوش می‌گوید و همزمان به او نزدیک مى‌شود، ناگاه او را در آغوش کشیده و مى بوسد.
سرش تنگ بگرفت و یک بوسه داد
همانا که از شرم ناورد یاد
رخان سیاوش چو خون شد ز شرم
بیاراست مژگان به خوناب گرم
چنین گفت با دل که از کار دیو
مرا دور داراد کیوان خدیو
نه من با پدر بى وفائى کنم
نه با اهرمن آشنائى کنم
سیاوش با خشم و اضطراب و دلهره به نامادرى خود گفت:
سر بانوانى و هم مهترى
من ایدون گمانم که تو مادرى
باقی ی متن در ادامه مطلب

سیاوش خشمناک از جاى برخاسته و عزم خروج از کاخ سودابه را کرد. سودابه که از برملا شدن واقعه بیم داشت داد و فریاد کرد و درست بسان افسانه یوسف و زلیخا دامن پاره کرده و گناه را به سیاوش متوجّه کرد و چنانچه در نمایشنامه افسانه افسانه‌ها نوشتیم، اکثر افسانه‌هاى سامى، افسانه‌هاى شاهنامه مى‌باشد که رنگ و روى سامى گرفته است و نیز در آئین اوستا نوشته‌ایم کتاب اوستا یک کتابخانه کتاب بوده است که تاریخ شاهان ایران یکى از ۱۲۰جلد کتاب کتابخانه اوستا مى‌باشد و چگونگى به نظم آوردن آن را توسط فردوسى در زندگی‌نامه پیروز پارسى، یعنى حکیم ابوالقاسم فردوسى شرح داده ام. بارى سیاوش به سودابه مى‌گوید که پدر را آگاه خواهد کرد:
از آن تخت برخاست با خشم و جنگ
بدو اندر آویخت سودابه چنگ
بدو گفت من راز دل پیش تو
بگفتم نهانى بد اندیش تو
مرا خیره خواهى که رسوا کنى؟
به پیش خردمند رعنا کنى
بزد دست و جامه بدرید پاک
به ناخن دو رخ را همى کرد چاک
برآمد خروش از شبستان اوى
فغانش زایوان برآمد بکوى
در پى جار و جنجال سودابه، کیکاووس پادشاه ایران از جریان آگاه شده و از سیاوش توضیح خواست سیاوش به پدر گفت که پاکدامن است و براى اثبات آن آماده است تا از راهرو آتش عبور کند. سیاوش گفت اگر من گناهکار باشم در آتش خواهم سوخت و اگر پاکدامن باشم از آتش عبور خواهم کرد.
سیاوش بیامد به پیش پدر
یکى خود زرین نهاده به سر
سیاوش بدو گفت انده مدار
کزین سان بود گردش روزگار
سیاوش سپه را بدا ن‌سان بتاخت
تو گفتى که اسبش بر آتش بساخت
زآتش برون آمد آزاد مرد
لبان پر ز خنده برخ همچو ورد
چو بخشایش پاک یزدان بود
دم آتش و باد یکسان بود
سواران لشکر برانگیختند
همه دشت پیشش درم ریختند
سیاوش به تندرستى و چاپکى و چالاکى به همراه اسب سیاهش از آتش عبور کرد و تندرست بیرون آمد.
یکى شادمانى شد اندر جهان
میان کهان و میان مهان
سیاوش به پیش جهاندار پاک
بیامد بمالید رخ را به خاک
که از نفت آن کوه آتش پَِـرَست
همه کامه دشمنان کرد پست
بدو گفت شاه، اى دلیر جهان
که پاکیزه تخمى و روشن روان
چنانى که از مادر پارسا
بزاید شود بر جهان پادشا
سیاوخش را تنگ در برگرفت
زکردار بد پوزش اندر گرفت
مى آورد و رامشگران را بخواند
همه کام ها با سیاوش براند
سه روز اندر آن سور مى در کشید
نبد بر در گنج بند و کلید!


این اتفاق و آزمایش عبور از آتش در بهرام شید (سه شنبه) آخر سال روى داده بود و از چهارشنبه تا ناهید شید (جمعه یا آدینه) جشن ملّى اعلام شد و در سراسر کشور پهناور ایران به فرمان کیکاووس سورچرانى و شادمانى برقرار شد و از آن پس به یاد عبور سرفرازانه سیاوش از آتش همواره ایرانیان واپسین شبانه بهرام شید (سه شنبه شب) را به یاد سیاوش و پاکى او با پریدن از روى آتش جشن مى گیرند

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire